محمد هانیمحمد هانی، تا این لحظه: 18 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره

هانی عزیزم , ایلیا جانم

"دریا"

  مرداد 88 بود. هانی از روی مبل می رفت بالا می پرید پایین. روز تولدش بود. ولی براش جشن تولد نگرفته بودیم. مدام بهش تذکر می دادم ولی گوشش بدهکار نبود. خاله هاش اومده بودم خونه مون به خاطر تبریک تولد هانی. یکبار که پرید پایین، جیغ بلندی کشید و ... . مچ دستش مو برداشته بود. ظهر جمعه بود و درمانگاه رودهن هم بی پرسنل. بردیمش دماوند و آتل گرفت. وقتی خونه رسیدیم سمیه جون (مامان صبا) نهار درست کرده بود.  فرداش هم بردیمش تهران گچ گرفتن. دو سه روز بعد هم بردیمش دریا روحیه اش عوض شه.           دور گچ دستش رو بستیم خیس نشه.   ...
16 تير 1390

"عکاس باشی"

      ظهر تابستان است و هانی گرم ش شده. برهنه روی مبل نشسته و دارد از خودش عکس می گیرد.   کاملا هم جدی نشسته انگار که در آتلیه است و صد تا نورافکن و دوربین به سمتش نشانه رفته اند.              ...
13 تير 1390

"خسته"

  از تهران که می ریم مشهد بین شاهرود تا سبزوار بدترین مسیر رو داریم. بیشتر از دو ساعت راه، خشک، جاده یکنواخت و خسته کننده و ... . تو راه چند تا کاروانسرا ست. با برج و بارو و آب انبار و ... یکبار ایستادیم و گشتی زدیم . هانی دیگر خسته شده بود و برای خودش در سایه استراحت می کرد.        ...
10 تير 1390

"این سه نفر"

      این عکس را هانی گرفته. می گوید:" این سه تا ماییم. من و بابا و مامان" شما که حدس زدید کی هانی ه، کی منم، کی مامان هانی. راستی این پست رو من نوشتم(بابای هانی).          ...
5 تير 1390
1